top of page
Search
Writer's pictureShahram Jahansooz

Report: A look at the “Once Upon a life…” photography exhibition of Shahram Jahansooz



The play “numerous memories”

A look at the “Once Upon a life…” photography exhibition of Shahram Jahansooz By: Pezhman Delkhah

Mountains are together, yet alone

As are we, with the same loners


Ahmad Shamloo


Last week, the Shalman gallery hosted an exhibition titled “Once Upon a Time, life…” of art works of Shahram Jahansooz. Shahram Jahansooz, who started his career in 2001 with cinematography, portrait and nature photography, has now chosen a topic that can be interpreted in many ways. This is his first gallery in Iran and includes 11 pictures sized 114 by 76 centimeters of abandoned launches in the island of, some of which had been on exhibition in Monterrey in Mexico before. This collection shows launches which have been abandoned on land. The pictures have been taken horizontally and this emphasizes the never-ending feeling of the expanse and the sense of loneliness. There is a significant semantic contradiction between the sky and the earth which helps the allure of the collection. The way the clouds are shown to move is in a way the gives a sense of motion and movement and is the complete opposite of the earth – shown to be rigid and hard. The pictures are in black and white which helps convey the meaning and sense of the contrasts in them. The audience first sees the curved launches that have been abandoned on land, leaning on one side; no longer showing any signs of the might they once had. The launches that once rode the rough seas, cutting through the high waves with their might, moving through life itself, are now grounded and their bodies bowed. The setting of the photograph is in dry and barren land (and perhaps without any form of life!), at the corner of which a launch is abandoned and forgotten. This setting shows loneliness and isolation in the best way possible. The smart choice of using large image sizes has doubled the effects of the setting and in a way engages the audience, acting as a warning and alarm that is constantly reminding them of loneliness.

One of the fortes of this collection is the proper use of composition in order to express the theme and the accurate knowledge of the artist of the landscape of the island of Qeshm, which has helped him convey his thoughts and ideas. In the statement given in the exhibition, the purpose of the collection is also given as follows: “In this collection, the photographer has attempted to convey the sense of motionlessness and abandonment and the paradox of the launches with the arid land.”



The launches on show in this exhibition were once very valuable and priceless. The lives of countless people were tied with these launches and therefore they carried countless memories with them. Launches that had always been the focus of attention are now indifferently abandoned in a place where no one ventures and their once happy lives are nowhere to be seen. It’s as if they have taken all of their memories to the deserts of solitude. Perhaps the meaning and sense behind these pictures represent and symbolize humans that once upon a time had a life, but at some point came to a halt and no longer have the drive and youthfulness of their early days and it is at exactly this point where they are slowly forgotten. The story of these launches is strangely familiar to our lives; people might experience the same thing at some point in their lives, and that point is when they are old and disabled. The life story of humans is the same, at some point they work and try their best and at another, they no longer have the strength they used to. At this point their figure bends, just as the launches bowed, and they are abandoned in the forsaken desert of memories and no one seeks them out. These launches can be considered as objects that carry a meaning, and that meaning is abandonment and loneliness.

The collection can be considered to be very successful; because the correct and proper setting of the photography and the view of the artist has created a setting that has not been looked at a lot and many of us would easily ignore and walk pass by. Therefore the role of the artist can be considered as the ability to discover the hidden meaning behind what is normally seen.



نقد نمایشگاه عکس «روزگاری زندگی...» شهرام جهانسوز


به قلم:پژمان دادخواه


کوه ها با هم‌اند و تنهایند

همچو ما، با همان تنهایان*

*احمد شاملو

گالری شَلمان در هفته ای که گذشت میزبان آثار شهرام جهانسوز با نام «روزگاری زندگی...» بود. شهرام جهانسوز که کار خود را از سال 1380 با عکاسی سینما و پرتره و طبیعت آغاز کرده، اکنون به سراغ موضوعی رفته که می توان تفسیرهای زیادی از آن داشت. نمایشگاه حاضر اولین نمایشگاه این هنرمند در ایران است و شامل 11 عکس به ابعاد 114 در 76 سانتی متر از لنج های رها شده در جزیره قشم می باشد که پیش تر برخی از آنها در شهر مونتری مکزیک به نمایش در آمده بود. این مجموعه لنجهایی را نشان می دهد که در خشکی رها شده اند. عکس ها به صورت افقی ثبت شده و همین امر لایتنهای بودن فضا و تاکید بر حس تنهایی را بیشتر نشان می دهد. در این مجموعه تضاد معنایی قابل توجهی میان آسمان و زمین پدید آمده که به جذابیت موضوع مدد رسانده است؛ فرم حرکت ابرها به صورتی است که حس شتاب و حرکت را القا می کند و با زمین که حالت سفت و سخت و ساکن دارد در تضاد و تعارض است. سیاه و سفید بودن عکسها کنتراستی را که در تصاویر است، به بهترین شکل نشان داده و به انتقال معنا و حس و حال فضای ثبت شده کمک شایان توجهی نموده است. بیننده در وهله اول با لنج هایی مواجه می شود که در خشکی رها شده اند و فرمی خمیده دارند و به پهلو افتاده اند؛ یعنی دیگر از آن صلابت که روزگار گذشته هیچ خبر و نشانی نیست. این لنج ها که زمانی در دریای متلاطم زندگی می تاختند و با صلابت و قدرتشان آبها را می شکافتند و زندگی را در می نوردیدند، اکنون به زمین نشسته و قامتشان خم شده است. فضایی که در عکسها غلبه دارد، فضایی خشک و بی آب و علف (و شاید خالی از سکنه!) است که در گوشه ای از آن لنج ها رها شده و به دست فراموشی سپرده شده اند. انتخاب چنین فضایی تنهایی و انزوا را به بهترین شکل ممکن نشان می دهد. همچنین انتخاب هوشمندانه ابعاد بزرگ برای ارائه عکس‌ها تاثیرگذاری این فضا بر مخاطب را دو چندان کرده و به نوعی مخاطب را نیز درگیر کرده و به مثابه هشدار و آژیر خطری عمل می کند که مدام در حال یادآوری موضوع تنهایی است. یکی از نقاط قوت این مجموعه ترکیب‌بندی مناسب در راستای بیان موضوع و شناخت درست هنرمند از جغرافیایی جزیره قشم است که به هدف و انتقال ایده هنرمند کمک نموده است. چنانچه در بخشی از بیانیه ارائه شده در نمایشگاه هدف این مجموعه چنین بیان شده است: «در این آثار عکاس سعی در القا حس سکون و رهایی و پارادوکس لنجها با خشکی و بیابان دارد.»

لنجهای به نمایش درآمده در این نمایشگاه روزگاری دارای ارزش زیادی بوده و بیشترین اهمیت را داشته اند. روزها و لحظات آدم های بی شماری با لنجها پیوند ناگسستنی داشته و به همین سبب لنج ها خاطرات بی شماری را با خود به همراه داشتند. لنجهایی که همواره مورد توجه بوده اند، اکنون مورد بی مهری قرار گرفته و در جایی رها شده اند که انگار هیچ رهگذری از آنجا عبور نمی کند و از روزگار خوش آنها دیگر خبری نیست؛ گویی همه خاطرات را با خود به بیابان تنهایی برده اند. شاید این تصاویر به نوعی در بطن خود و به طور ضمنی دلالت گر و تداعی کننده انسان هایی باشد که «روزگاری زندگی» دارند، ولی در مقطعی دچار توقف شده و دیگر آن شتاب و شادابی روزهای جوانی را نداشته باشند و درست در همین نقطه است که تدریجاً به دست فراموشی سپرده می شوند. داستان این لنج ها شباهت عجیبی با داستان زندگی ما دارد؛ شاید داستان این لنجها را انسان ها در مقطعی از زندگی خود تجربه کنند و آن مقطع، از کار افتادگی و سالمندی انسان ها باشد. حکایت زندگی انسان ها هم همینطور است؛ روزگاری تلاش می کنند و می دوند و در نقطه ای، دیگر توانایی گذشته را ندارند. درست در این نقطه، مثل لنج ها قامتشان خم می شود و در بیابان متروک حافظه به فراموشی سپرده می شوند و کسی سراغی از آنها نمی گیرد. این لنج ها را می شود به مثابه ابژه ای در نظر گرفت که حامل معنایی هستند و آن معنا فراموشی و تنهایی است. این مجموعه را می توان مجموعه ای موفق دانست چرا که انتخاب درست و دقیق مکان عکاسی و زاویه دید هنرمند، فضایی را ارائه کرده که معمولا کمتر مورد توجه قرار می گیرد و خیلی از ما به سادگی از کنار آنها عبور می کنیم. به همین سبب شاید بتوان وظیفه هنرمند را کشف معانی پنهان در پس پدیده ها دانست!

.

3 views0 comments

Kommentare


Post: Blog2_Post
bottom of page